در پي تهاجم ارتش مزدور بعث عراق براي مقابله با انقلاب اسلامي در 31 شهريور 1359 و ورود نيروهاي نظامي به همراه ادوات سنگين و سبك دشمن در جنوب و غرب كشور، مناطق وسيعي از ميهن اسلامي به اشغال آنان درآمد. در اين ميان، يك لشكر زرهي عراق متشكل از 200 الي 250 تانك، پس از تصرف جاده سوسنگرد - حميديه به اهواز، از مرز بستان عبور كرده و سوسنگرد را به تصرف خود درآوردند. پس از اين تجاوز، رزمندگان اسلام در تاريخ هشتم مهر 1359، در عملياتي، به دشمن حمله برده و علي‏رغم عدم تجهيز قوا و كمي نيروها، در برابر نيروهاي عراقي مقابله كردند. در ادامه حمله به نيروهاي دشمن، تلفات بسياري بر دشمن وارد آمد به طوري كه پس از آن مجبور به عقب‏نشيني شدند. در اين حمله، نيروهاي اسلام متشكل از مردم بومي و بسيج، به دشمن امان نداده و در 10 مهر 1359، سوسنگرد را از لوث دشمنان پاك كردند. در اين حملات، بيش از هفتاد تانك و خودروي دشمن در كمتر از نصف روز منهدم گرديد و تعدادي از نفرات آنان به اسارت درآمدند.



تاريخ : دو شنبه 26 آبان 1393برچسب:, | 7:47 | نويسنده : |

بهاءالدین محمد بن‏ حسین عاملی معروف به شیخ بهائی در ۸ اسفند ۹۲۵ - ۶ ذیحجه ۹۵۳ هجری - در اصفهان دیده به جهان گشود . وی دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری است که در دانش‌های فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات تبحر داشت. در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی و هنر و فیزیک بر جای مانده است. به پاس خدمات وی به علم ستاره‌شناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ را به نام او سال «نجوم و شیخ بهایی» نامگذاری کرد.

وی در بعلبک متولد شد. دوران کودکی را در جبل عامل در ناحیه شام و سوریه در روستایی به نام «جبع» یا «جباع» زیست، او از نژاد «حارث بن عبدالله اعور همدانی» بوده‌است خاندان او از خانواده‌های معروف جبل‌عامل در قرن دهم و یازدهم خورشیدی بوده‌اند. پدر او از شاگردان برجسته شهید ثانی بوده است.

محمد ۱۳ ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی به خاطر اذیت شیعیان آن منطقه توسط دولت عثمانی از یک سو و دعوت شاه طهماسب صفوی برای حضور در ایران، به سوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنا گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول شد. وقتی او ۱۷ ساله بود ، پدرش به شیخ‌الاسلامی قزوین به توصیه شیخ علی منشار از سوی شاه طهماسب منصوب شد. ۱۴ سال بعد، پدر شیخ برای زیارت خانه خدا از ایران خارج شد اما در بحرین فوت کرد.

شخصیت علمی و ادبی و اخلاق و پارسای او باعث شد تا از ۴۳ سالگی شیخ‌الاسلام اصفهان شود و در پی انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان ، از ۵۳ سالگی تا آخر عمر منصب شیخ‌الاسلامی پایتخت صفوی را در دربار مقتدرترین شاه صفوی، شاه عباس اول برعهده داشته باشد.

شیخ در فاصلهٔ سال‌های 965 الی 978 - ۹۹۴ الی ۱۰۰۸ هجری - سفرهایی چند به خارج از قلمروی صفویه داشت.این سفرها برای زیارت، سیاحت، دانش‌اندوزی و همچنین به گفته برخی مورخان به سفارت سیاسی بوده است. مکه، مصر و شام از جمله مقصد این سفرها بوده است.

وی در سال ۱۰۰۰ - 1030 هجری - در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش جنازه او را به مشهد بردند و در جوار مقبرهٔ علی ابن موسی الرضا جنب موزه آستان قدس دفن کردند. هم‌اکنون قبر وی بین مسجد گوهرشاد و صحن آزادی و رواق امام خمینی در یکی از رواق‌ها که به نام خودش معروف می باشد است.

تاریخ تولد و مرگ شیخ بهایی

تاریخ تولد و مرگ شیخ بهایی بر روی سنگ قبر و کاشیکاری‌های دیوار اتاق مقبره اندکی متفاوت است:

تاریخ تولد:

کتیبه کاشیکاری دیوار:پنجشنبه ۸ اسفند ۹۲۵(برابر با۲۶ ذیحجه ۹۵۳ هجری و ۲۷ فوریه ۱۵۴۷)

کتیبه سنگ قبر: فروردین ۹۲۵ خورشیدی (برابر با محرم‌الحرام ۹۵۳ هجری و مارس ۱۵۴۶)



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 19 آبان 1393برچسب:, | 8:5 | نويسنده : |

دكتر سيدحسين فاطمي در سال 1296 ش در نايين به دنيا آمد. در سال 1315 به همراه برادرش وارد كارهاي مطبوعاتي شد و تا سال 1324 در روزنامه باختر فعاليت نمود. وي سپس براي تحصيل در فن روزنامه نگاري عازم اروپا گرديد و دربازگشت در سال 1328، روزنامه باختر امروز را تاسيس كرد. دكتر فاطمي پس از مدتي به همراه دكتر محمد مصدق رهبري جبهه ملي را بر عهده گرفت و توسط روزنامه خود، افكار و عقايد جبهه ملي را انتشار مي‏داد. او پس از نخست وزيري دكتر مصدق، در ابتدا به معاونت سياسي و پارلماني دولت و نمايندگي مجلس شوراي ملي رسيد و سپس در مهر 1331 عهده دار وزارت امور خارجه گرديد. از جمله كارهاي اساسي او در وزارت امور خارجه، قطع رابطه سياسي با انگلستان، بستن سفارت انگليس در تهران و كنسولگري‏هاي آن دولت استعمارگر در شهرستان‏ها بود. دكتر فاطمي به عنوان وزير امور خارجه دولت دكتر مصدق و مدير روزنامه "باختر امروز" و از مخالفان سياست‏هاي استعماري انگلستان، پس از كودتاي امريكايي 28 مرداد 32 و بركناري دولت دكتر مصدق، تحت تعقيب مأموران رژيم شاه قرار گرفت. وي سرانجام پس از هفت ماه اختفا، در اسفند 1332 دستگير و در حالي كه بر اثر ضربات وارد شده به او، توان تكان خوردن نداشت در دادگاه حاضر شد. دكتر فاطمي در نهايت به اعدام محكوم گرديد و اين حكم در 19 آبان 1332 ش به مرحله اجرا درآمد. وي از همان سال‏هاي نخستين روزنامه نگاري، با رضا خان و خانواده پهلوي مبارزه مي‏كرد و از آنان انتقاد مي‏نمود. از اين رو هميشه مغضوب دربار بود تا اين كه پس از كودتاي 28 مرداد، فرصت تصفيه به دست دربار افتاد و او را از سر راه برداشتند.



تاريخ : دو شنبه 19 آبان 1393برچسب:, | 8:4 | نويسنده : |

محاکمه "دکتر محمدمصدق" پس از کودتای 28 مرداد توسط دولت نظامی (1332ش)

یک روز پس از کودتای 28 مرداد 1332ش دکتر محمدمصدق، نخست وزیرِ برکنار شده، خود را به دولت کودتا معرفی کرد و به همراه عده زیادی از همکارانش در دولت و مجلس راهی زندان شد.

پس از چند جلسه بازجویی، محاکمه او در دادگاه نظامی در تاریخ هفدهم آبان 1332ش آغاز گردید. اتهام او، سوء قصد به منظور برهم زدن اساس حکومت و تاج و تخت سلطنت و تحریک مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت بود.

بهانه این اتهام در اینجا بود که مصدق در روز 25 مرداد 1332، در مقام نخست‏ وزیر، فرمان عزل خود از نخست ‏وزیری را که از طرف شاه صادر شده بود، مورد قبول قرار نداده و به اجرا نگذاشته بود. در جریان 35 جلسه محاکمه، از طرف دادستان به مصدق اهانت شد و مصدق هم بسیاری از حرف‏های ناگفتنی را گفت. در نهایت دادگاه او را به سه سال حبس محکوم کرد ولی پس از 26 جلسه دادگاه تجدید نظر و فرجام خواهی مصدق، رای دادگاه تغییر نیافت و او پس از پشت سرگذاشتن دوران محکومیت، به مدت ده سال به زادگاه خود، احمد آباد تبعید شد. سرانجام دکتر مصدق در بهمن 1345 ش در 84 سالگی پس از تحمل مرارت‏‌های زندان و تبعید و به دنبال یک عمر دراز و پرحادثه سیاسی درگذشت و درهمان جا مدفون شد.

دیگر مناسبت های روز:

محاكمه دكتر محمد مصدق، پس از كودتاي 28مرداد توسط دولت نظامي(1332ش)

طواف دادن سر مطهر امام حسين(ع) در محلات و قبايل كوفه - تكلم و قرائت قرآن سرمطهر امام حسين(ع) در مواضع مختلف



تاريخ : شنبه 17 آبان 1393برچسب:, | 10:38 | نويسنده : |

حضور اسراي اهل بيت در مجلس ابن زياد

دوم بهمن ۱۳۸۶هجری شمسی برابر است با سیزدهم محرم ۱۴۲۹ قمری در این روز در سال۶۱ هجری اسرای اهل بیت (ع) در مجلس ابن زیاد حاضر شدند.

در چنین روزی دوم بهمن سال ۱۳۸۶ هجری شمسی برابر با سیزدهم محرم ۱۴۲۸ هجری قمری در این روز سیزدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری اسرای اهل بیت (ع) در مجلس ابن زیاد وارد شدند.

پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند، ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین (ع) را در برابرش گذاشتند. آنگاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد (ع) در حالیکه به طناب بسته بودند وارد مجلس كرد و در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. در این حال درباریان آن معلون به تماشا ایستاده بودند.

پس از مجلس شوم ابن زیاد، اهل بیت (ع) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند. ابن زیاد به مدینه و شام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین (ع) را منتشر ساخت.

عبدالله بن عفیف ازدی بزرگواری از اصحاب امیرالمومنین (ع) بود و در جنگ های جمل و صفین دو چشم خویش را از دست داده بود، لذا مشغول عبادت بود.

او هنگامی که شنید پسر زیاد ملعون به امیرالمومنین و امام حسین (ع) نسبت کذب می دهد، از میان جمعیت برخاست و گفت: ساکت باش ای پسر مرجانه، دروغگو تویی و پدر تو که به تو این مقام را داد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر (ص) را می کشی و در منابر مومنین اینچنین سخن می گویی؟ مأموران خواستند متعرض او شوند که با کمک قبیله اش به خانه رفت، ولی بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند. پس از رشادت های او و دخترش دستگیر شد و همان طور که از خدا خواسته بود به دست بدترین خلق یعنی ابن زیاد به شهادت رسید.

دیگر مناسبت های روز:

شمسی :صدور پيام امام خميني(ره) در محكوميت كشتار دانش آموزان در 13آبان توسط مزدوران رژيم شاهنشاهي(1357ش)
قمری:حضور اسراي اهل بيت در مجلس ابن زياد - انتقال اسرا به زندان كوفه بعد از مجلس شوم ابن زياد - انتشار خبر شهادت امام حسين(ع)در مدينه و شام توسط ابن زياد - شهادت عبدالله بن عفيف مبارزنابينا در جنگ هاي امام علي(ع)در اعتراض ابن زياد به اميرالمومنين و امام حسين(ع) - در گذشت شيخ محمد صالح مازندراني(1082ق)



تاريخ : پنج شنبه 15 آبان 1393برچسب:, | 11:29 | نويسنده : |

شهادت حضرت امام زين العابدين(95ق)به روايتي

تاريخ دقيق شهادت امام سجاد(ع) مشخص نيست ولي روايت ۲۵ محرمِ سال ۹۴ هجري سندّيت بيشتري دارد. مدت عمر آن حضرت پنجاه و هفت سال و طول امامت آن بزرگوار سي و چهار سال و اندي مي‏باشد. آن حضرت به دست هِشام‏بن عبدُالمَلِك در زمان خلافت وليدبن عبدالملك مسموم گرديدند و در كنار مرقد مطهر عموي بزرگوارش، حضرت امام حسن‏مجتبي(ع) در قبرستان بقيع به خاك سپرده شدند. حضرت امام زين‏العابدين(ع) پس از واقعه‏ي پرشور كربلا، به همراه ديگر افراد خاندان اهل‏بيت(ع) به كوفه و شام برده مي‏شوند. ايشان به همراه عمّه‏ي بزرگوار خود، حضرت زينب كبري(س) رسالت حسيني را با افشاي ماهيت دستگاه فاسد اموي و معرفي راه پاك ثاراللَّه به عنوان مسير صحيح به سوي نجات، كامل مي‏كنند. آن امام بزرگوار پس از رسوا ساختن حكام جور در مجلس عبيداللَّه بن زياد و يزيد بن معاويه، به مدينه باز مي‏گردند و لحظه‏اي از زنده نگاه داشتن واقعه‏ي عاشورا باز نايستادند.
دیگر مناسبت های روز:

شمسی :سقوط كابينه شريف امامي و تشكيل دولت نظامي ازهاري(1357ش) - استعفاي دولت موقت مهندس بازرگان(1358ش)

قمری:شهادت حضرت امام زين العابدين(95ق)به روايتي - روز دفن اجساد شهداي كربلا توسط امام سجاد(ع) به كمك جمعي از بني اسد(61ق) - ورود اهل بيت سيدالشهدا به كوفه(61ق) - خطبه حضرت زينب(س) در ورود به كوفه - خطبه حضرت ام كلثوم(س) - خطبه حضرت سجاد(ع)



تاريخ : پنج شنبه 15 آبان 1393برچسب:, | 11:18 | نويسنده : |

,عاشورا,محرم,روزشمار,خبرگزاری بولتن

هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد، امام(ع) برادرش عباس را به همراه عده ای شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه ی حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند و به خیمه ها برگشتند. در این روز یزید بن حُصَینهمدانی از امام علیه‏السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مردهمدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته‏ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می‏نوشند از آنان مضایقه می‏کنی؟ عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ایهمدانی! من می‏دانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ام و نمی‏دانم باید چه کنم؛ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که می‏دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مردهمدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏بینم که بتوانم از آن گذشت کنم.یزید بن حصینهمدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری بهقتلبرساند. امام علیه‏السلام مردی از یاران خود بنام عمرو بن قرظة را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‏السلام که فرمود: آیا می‏خواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد. یک بار گفت: می‏ترسم خانه‏ام را خراب کنند! امام علیه‏السلام فرمود: من خانه‏ات را می‏سازم. ابن سعد گفت: می‏ترسم اموال و املاکم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‏گردد، از جای برخاست در حالی که می‏فرمود: تو را چه می‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من می‏دانم که از گندم ری نخواهی خورد! ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین علیه‏السلام را رها کنند؛ چرا که خودش گفته است که یا به حجاز برمی‏گردم یا به مملکت دیگری می‏روم. عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند. عبیدالله طی نامه ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و برکناری کرده، می گوید: اگر از فرمان من سر باز زنی، مسئولیت لشکر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم کرد. سخن امام حسین(ع) با یارانش : ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می رساند.السلام علیک یا اباعبدالله



تاريخ : شنبه 10 آبان 1393برچسب:, | 10:20 | نويسنده : |

در این روز حبیب بن مظاهر به آن حضرت عرض کرد: یابن رسول الله! در این نزدیکى طائفه‏اى از بنى اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهى من به نزد آنها روم و ایشان را به سوى تو دعوت کنم، شاید خداوند شر این گروه را از تو با حضور بنى اسد در کربلا، دفع کند!
در این روز عبدالله بن زیاد نامه‏اى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن حتى قطره‏اى آب را به امام ندهد، همانگونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد!!امام، اجازه داد، و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را براى شما به همراه آورده‏ام، شما را به یارى پسر پیامبر خدا دعوت مى‏کنم، او یارانى دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگى‌اند و هرگز او را تنها نخواهند گذارد و او را به دشمن تسلیم نکنند، عمربن سعد با لشکریانى انبوه او را محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید شما را به این راه خیر راهنمایى مى‏کنم، امروز از من فرمان برید و به یارى او بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد، من به خدا سوگند یاد مى‏کنم که اگر یک نفر از شما در راه خدا با پسر دختر پیغمبرش در اینجا کشته گردد و شکیبایى ورزد و امید ثواب از خداى داشته باشد، رسول خدا در علیین بهشت، رفیق و همدم او خواهد بود.
در این هنگام، مردى از بنى اسد که او را عبدالله بن بشیر مى‏نامیدند بپا خاست و گفت: من اولین کسى هستم که این دعوت را اجابت مى‏کنم؛ و رجزى حماسى برخواند:
"قد علم القوم اذ تواکلوا و احجم الفرسان اذ تثاقلوا انى شجاع بطل مقاتلکاننى لیث عرین باسل."(51)
آنگاه مردان قبیله که تعدادشان به نود نفر مى‏رسید بپا خاستند و براى یارى امام حرکت کردند. در آن هنگام، مردى نزد عمربن سعد رفته و او را از جریان کار آگاه کرد و او مردى را به نام ازرق با چهارصد سوار به سوى آن گروه روانه ساخت، و در دل شب سواران ابن سعد در کنار فرات راه را بر آنها گرفتند در حالى که با امام فاصله چندانى نداشتند.
طایفه بنى اسد با سواران ابن سعد در آویختند، حبیب بن مظاهر بر ازرق بانگ زد که: واى بر تو! بگذار دیگرى غیر از تو این مظلمه را بر گردن بگیرد.
هنگامى که طایفه بنى اسد دانستند که تاب مقاومت با آن گروه را ندارند، در سیاهى شب پراکنده شدند و به قبیله خود باز گشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد شبانه بر آنها بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام آمد و جریان را گفت، امام حسین علیه‏السلام فرمود: لاحول و ولا قوة الا بالله.(52)



تاريخ : پنج شنبه 8 آبان 1393برچسب:, | 12:20 | نويسنده : |

بسیج دانش آموزی، یک نهاد آموزشی است که با برنامه های مدون و ایجاد پایگاه های علمی سعی دارد گام مؤثری در ارتقای توان علمی دانش آموزان داشته باشد. بسیج، عبارت است از مجموعه ای که در آن، پاکترین انسان ها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور، جمع شده اند. بسیج عبارت است از تشکیلاتی که در آن، افراد متفرق و تنها، به یک مجموعه عظیم و منسجم، به یک مجموعه آگاه، متعهد، بصیر و بینای به مسائل کشور و به نیاز ملت، تبدیل می شوند؛ مجموعه ای که دشمن را بیمناک، و دوستان را امیدوار و خاطر جمع می کند. معنای بسیج این است. بسیج در حقیقت، مظهر یک وحدت مقدس، میان افراد ملت است. همه میدان هایی که بسیج در آن حضور پیدا کرده است، میدان هایی ملی است؛ میدان های مربوط به همه ملت است، هیج وقت کشور، از یک مجموعه عظیمی که از بهترین فرزندان کشور و با این خصوصیات تشکیل شده است، بی نیاز نیست. بسیج در واقع، مظهر عشق و ایمان و آگاهی و مجاهدت و آمادگی کامل، برای سربلند کردن کشور و ملت است. امروز سازماندهی بسیج در سراسر کشور، بسیار وسیع است؛ اما این سازماندهی، یقیناً از این گسترده تر خواهد شد، و با یک دید وسیع که نگاه کنیم، همه انسان هایی که این خصوصیات را دارند، در واقع جزء بسیج اند. در حقیقت همه انسان های مؤمن، آگاه، بصیر، عاشق، متعهد، علاقه مند و آماده به کار، در هر میدانی از میدان ها هستند که برای ملت مفید است، جزو بسیجند.

شهادت محمدحسین فهمیده دانش آموز بسیجی(1359ش)

لذا بسیج، یک نام مقدس است. همه آحاد ملت، بخصوص اعضای بسیج، بسیج دانش آموزی، دانشجوئی، کارگری، صنفی و عشایری، یگان های گوناگون بسیج و کسانی که جزو سازمان بسیج نیستند و در واقع جزو بسیجند، همه و همه در پای انجام تکلیف، حاضر و آماده باشند، خودشان را برای دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی آماده کنند. دفاع هم همیشه، با آلات قهریه نیست، با مشت نیست، با تفنگ نیست، گاهی دفاع با فهمیدن است. گاهی دفاع از حقیقت، با حضور در جائی است. شاید یکی از بزرگترین خدماتی که انقلاب به ملت ایران کرد، این بود که ذهن ها را باز کرد، ذهن ها را سیاسی کرد، چشم ها را باز کرد، و همه را با مسائل کشور آشنا کرد. این آشنائی، این بصیرت، باید روز به روز بیشتر و زیادتر بشود. اگر این بشود، دشمن هیچ کاری نمی تواند انجام بدهد. مقام معظم رهبری سال گذشته طی دیداری با اعضای ستاد یادواره های شهید فهمیده، ضمن تجلیل از شهید فهمیده بعنوان یكی از اسطوره های به یاد ماندنی در تاریخ ملت ایران فرمودند:
"نوجوانی دوره ای است كه برای رقم زدن آینده هر فرد نقش حساس و تعیین كننده ای دارد و كسانی كه به این رشد معنوی، علمی و فكری و كارآیی و قوت جسمی برسند، آینده درخشانی را برای خود تضمین خواهند كرد. بنابراین پرداختن به كار تعلیم و تربیت این قشر از جامعه و بالاخص مسأله بسیج كه یك امر همه جانبه مادی و معنوی محسوب می شود حائز اهمیت بسیار است و جوانان و نوجوانان ما در لباس بسیج از ارزش ها و شخصیت و جوهره وجودی خویش مردانه دفاع می كنند ..."



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 11:58 | نويسنده : |

دانستن آمار مطالعه ایرانیان، شمارگان کتاب و شمار کتاب خانه ها در کشوری که مهد تمدن و فرهنگی کهن است، چیزی جز افسوس نصیبمان نمی کند. این اندوه ریشه دارتر می شود اگر این ارقام را با برخی دیگر از کشورها مقایسه کنیم، به ویژه وقتی مطمئن باشیم سهم آنان از تاریخ علم و اندیشه در برابر تاریخ پرافتخار ما، مثال پیاله و دریاست. در این غصه، همه ما به نسبت کوتاهی هایمان نقش داریم و برای زدودن این افسوس، وظیفه. هفته کتاب و کتاب خوانی غنیمتی است از فرصت برای چاره اندیشی در این موضوع و اینکه بیاموزیم چگونه مهربان تر از گذشته با کتاب ها رفتار کنیم. مقاله حاضر نیز به همین بهانه رخ نشان داده است.

کتاب ها مثل آدم ها هستند

بعضی از کتاب ها ساده لباس می پوشند و بعضی لباس های عجیب و غریب و رنگارنگ دارند.

بعضی از کتاب ها برای ما قصه می گویند تا بخوابیم و بعضی قصه می گویند تا بیدار شویم.

بعضی از کتاب ها تقلب می کنند. بعضی از کتاب ها دزدی می کنند.

بعضی از کتاب ها به پدر و مادر خود احترام می گذارند و بعضی حتی اسمی هم از پدر و مادر خود نمی برند.

بعضی از کتاب ها پرحرفند، ولی حرفی برای گفتن ندارند و بعضی ساکت و آرامند، ولی یک عالم حرف گفتنی در دل دارند.

بعضی از کتاب ها بیمارند، بعضی از کتاب ها تب دارند و هذیان می گویند.

بعضی از کتاب ها کودکانه و لوس حرف می زنند و بعضی از کتاب ها فقط غُر می زنند و نصیحت می کنند.

بعضی از کتاب ها دوقلو یا چند قلو هستند. بعضی از کتاب ها پیش از تولد می میرند و بعضی تا ابد زنده هستند.

بعضی از کتاب ها سیاه پوستند، بعضی سفیدپوست و بعضی زردپوست یا سرخ پوست.

بعضی از کتاب ها هر چه دارند، از دیگران گرفته اند و بعضی از کتاب ها هر چه دارند، به دیگران می بخشند.



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 11:56 | نويسنده : |

نگارگری عاشورا

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: هر یک از روزهای دهه اول محرم به یک عنوان که غالبا نام شهدای کربلا است، مشهور گردیده و ستایشگران اهل بیت علیهم السلام با ذکر مصائب صاحب نام آن روز به عنوان مقدمه ، عزای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را اقامه می نمایند.

بنا بر سنت روضه خوانی معمول، روز اول محرم روزی است که ذاکران اهل بیت(ع) به مسئله ورود کاروان امام حسین(ع) به کربلا اشاره کرده و با خواندن اشعاری سوزناک به بیان زبان حال امام حسین(ع) در سرزمین نینوا می پردازند و در ادامه با اشاره به وضعیت حرم اهل بیت(ع) در ابتدای ورود به کربلا با وجود مردانی شجاع و غیور، به مقایسه شرایط روز اول ورود با عصر عاشورا پرداخته و با ذکر مصیبت حضرت زینب(س) و اسارت کاروان اباعبدالله(ع) بر غربت اهل بیت رسول خدا(ص) اشک ماتم می ریزند.

ورود به کربلا

بيشتر منابع، در گزارشهای خود از روز پنج شنبه دوم محرّم سال 61 هجرى، به عنوان روز ورود امام حسين(ع) و يارانش به كربلا یاد كرده اند. با این وجود گزارش دینوری را كه روز ورود امام(ع) به كربلا را روز چهار شنبه اول محرم عنوان کرده است، نباید از نظر دور داشت.

پس از توقفی کوتاه در منزلگاه «البِیضة»،امام(ع) و همراهانش سوار بر مرکب شدند و با شتاب حرکت کردند تا اینکه نزدیک ظهر به سرزمین «نینوا» رسیدند، در این زمان سواری مسلح از دور پدیدار شد که کمانی بر شانه داشت و از کوفه می آمد؛ همه آمدن آن مرد را به نظاره نشستند تا اینکه نزدیک شد. سوار بی آنکه به امام حسین(ع) و اصحابش سلام کند، به حر و همراهانش سلام کرد و بعد نامه ای را به دست حر داد. در این نامه ابن زیاد خطاب به حر نوشته بود که: «چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین(ع) سخت گیر، و او را فرود نیاور مگر در بیابان بی حصار و بدون آب! به فرستاده ام دستور داده ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.»

حر خدمت امام حسین(ع) آمد و نامه ابن زیاد را برای آن حضرت(ع) قرائت کرد، امام(ع) به او فرمود: "بگذار در «نینوا» و یا «غاضریه» و یا در شُفَیّه فرود آییم." حر گفت: "ممکن نیست، زیرا عبیدالله، این آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!"

زهیر گفت: "به خدا سوگند چنان می بینم که پس از این، کار بر ما سخت تر گردد، یابن رسول الله(ص)! اکنون جنگ با این گروه[حر و یارانش] برای ما آسان تر است از جنگ با آنهایی که از پی این گروه می آیند، به جان خودم سوگند که در پی اینان کسانی می آیند که ما را طاقت مبارزه با آنها نیست." امام(ع) فرمود: «درست می گويي اي زهير؛ ولي من آغاز كننده جنگ نخواهم بود.» زهیر گفت: "در این نزدیکی و در کنار فرات آبادی است که دارای استحکامات طبیعی است به گونه ای که فرات از همه طرف به آن احاطه دارد مگر از یک طرف." امام حسین(ع) فرمود: "نام این آبادی چیست؟" عرض کرد: «عقر». امام(ع) فرمود: "پناه می برم به خدا از "عقر!"

آنگاه، حضرت(ع) متوجه حر شدند و فرمودند: «با ما اندكي بيا. سپس، فرود می آييم.» پس با هم حركت كردند تا به كربلا رسيدند. حُر و يارانش، جلوي [کاروان] امام حسين(ع) ايستادند و آنان را از ادامه مسير، باز داشتند. حُر گفت: "همين جا فرود آی كه فرات، نزديك است." امام(ع) فرمود: «نام اينجا چيست؟» گفتند: كربلا فرمود: اين جا، جايگاه كَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حركتش به سوي صِفّين، از اين جا گذشت و من با او بودم. ايستاد و از نام آن پرسيد. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «اينجا، جايگاه فرود آمدن مَركب هايشان، و اينجا، جايگاه ريخته شدن خون هايشان است.» موضوع را پرسيدند. فرمود: «كارواني از خاندان محمّد(ص)، اين جا فرود می ­آيند.» سپس امام حسين(ع) فرمود: «اينجا، جايگاه مَركبها و بار و بُنه ماست و [ اينجا]قتلگاه مردانمان و جاى ريخته شدن خونمان است.». آنگاه فرمان داد كه بارهايش را در آن جا، فرود آوردند. آن روز مصادف بود با پنج شنبه، دوم محرّم و به نقلی دیگر مصادف با روز چهارشنبه، اوّل محرّم سال 61 بود.

نقل شده که پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسین(ع) فرزندان و برادران و اهل بیتش را جمع کرد و به آنان نگاهی کرد و گریست سپس فرمود: «اللهم انا عترة نبیک محمد(ص) قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و تعدت بنی امیه علینا اللهم فخذ لنا بحقنا و انصرنا علی القوم الظالمین؛ خداوندا بدرستی که ما عترت و خاندان پیامبرت محمد(ص) هستیم که [از شهر و دیارمان] اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان از حرم جدمان[رسول خدا(ص)] بیرون شدیم و بنی امیه به ما تعرض کردند؛ خدایا پس حقمان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده.» بعد رو به اصحاب کرده فرمودند: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معائشهم فاذا محصول بالبلاء قل الدیانون؛ مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگی شان در رفاه است پس هرگاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم می شوند.»

در تاریخ آمده که امام حسین (ع) قبل از شهادتش، همه زمین کربلا را از ساکنین غاضریه و نینوی به مبلغ شصت هزار درهم خریداری کرد و به خود آنان صدقه داد و با آنها شرط کرد که مردم را به محل قبر آن حضرت راهنمایی کنند و از آن زائران به مدت سه روز پذیرایی نمایند؛ لذا حرم و مزار امام حسین (ع) و یارانش در این شهر می باشد.



تاريخ : دو شنبه 5 آبان 1393برچسب:, | 11:38 | نويسنده : |

پس از پيشروي دشمن به سمت خرمشهر، عراقي‏ها تا 19 مهر، همچنان در مدخل شهر و حوالي آن درگير بودند. همچنين عقبه نيروهاي خودي با استفاده از پل خرمشهر باز بود و تردد در آن صورت مي‏گرفت. در اين حال گر چه مقاومت در داخل خرمشهر، نيروهاي عراقي را با تلفات زياد و كندي در پيشروي روبرو ساخت، ولي در عين حال، عدم تقويت نيروهاي خودي و نبودن آتش پشتيباني و... موجب گرديد كه دشمن بدون برخورد با مقاومت جدي، شهر را در اين روز به محاصره كامل خود درآوَرَد. از اين پس درگيري مدافعان شهر با متجاوزان عراقي شدت يافت تا اين كه پس از خلق حماسه‏اي جاودان، خرمشهر در چهارم آبان 35 1359 روز پس از آغاز جنگ، سقوط كرد.



تاريخ : یک شنبه 4 آبان 1393برچسب:, | 12:56 | نويسنده : |

در پي تهاجم ارتش مزدور بعث عراق براي مقابله با انقلاب اسلامي در 31 شهريور 1359 و ورود نيروهاي نظامي به همراه ادوات سنگين و سبك دشمن در جنوب و غرب كشور، مناطق وسيعي از ميهن اسلامي به اشغال آنان درآمد. در اين ميان، يك لشكر زرهي عراق متشكل از 200 الي 250 تانك، پس از تصرف جاده سوسنگرد - حميديه به اهواز، از مرز بستان عبور كرده و سوسنگرد را به تصرف خود درآوردند. پس از اين تجاوز، رزمندگان اسلام در تاريخ هشتم مهر 1359، در عملياتي، به دشمن حمله برده و علي‏رغم عدم تجهيز قوا و كمي نيروها، در برابر نيروهاي عراقي مقابله كردند. در ادامه حمله به نيروهاي دشمن، تلفات بسياري بر دشمن وارد آمد به طوري كه پس از آن مجبور به عقب‏نشيني شدند. در اين حمله، نيروهاي اسلام متشكل از مردم بومي و بسيج، به دشمن امان نداده و در 10 مهر 1359، سوسنگرد را از لوث دشمنان پاك كردند. در اين حملات، بيش از هفتاد تانك و خودروي دشمن در كمتر از نصف روز منهدم گرديد و تعدادي از نفرات آنان به اسارت درآمدند.



تاريخ : دو شنبه 26 آبان 1393برچسب:, | 7:47 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |

بهاءالدین محمد بن‏ حسین عاملی معروف به شیخ بهائی در  ۸ اسفند ۹۲۵ - ۶ ذیحجه ۹۵۳ هجری -  در  اصفهان دیده به جهان گشود . وی  دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری است که در دانش‌های فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات تبحر داشت. در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی و هنر و فیزیک بر جای مانده است. به پاس خدمات وی به علم ستاره‌شناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ را به نام او سال «نجوم و شیخ بهایی» نامگذاری کرد.

وی در بعلبک متولد شد. دوران کودکی را در جبل عامل در ناحیه شام و سوریه در روستایی به نام «جبع» یا «جباع» زیست، او از نژاد «حارث بن عبدالله اعور همدانی» بوده‌است خاندان او از خانواده‌های معروف جبل‌عامل در قرن دهم و یازدهم خورشیدی بوده‌اند. پدر او از شاگردان برجسته شهید ثانی بوده است.

محمد ۱۳ ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی به خاطر اذیت شیعیان آن منطقه توسط دولت عثمانی از یک سو و دعوت شاه طهماسب صفوی برای حضور در ایران، به سوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنا گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول شد. وقتی او ۱۷ ساله بود ،  پدرش به شیخ‌الاسلامی قزوین به توصیه شیخ علی منشار از سوی شاه طهماسب منصوب شد. ۱۴ سال بعد، پدر شیخ برای زیارت خانه خدا از ایران خارج شد اما در بحرین فوت کرد.

شخصیت علمی و ادبی و اخلاق و پارسای او باعث شد تا از ۴۳ سالگی شیخ‌الاسلام اصفهان شود و در پی انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان ،  از ۵۳ سالگی تا آخر عمر منصب شیخ‌الاسلامی پایتخت صفوی را در دربار مقتدرترین شاه صفوی، شاه  عباس اول برعهده داشته باشد.

شیخ در فاصلهٔ سال‌های 965 الی 978 -  ۹۹۴ الی ۱۰۰۸ هجری -  سفرهایی چند به خارج از قلمروی صفویه داشت.این سفرها برای زیارت، سیاحت، دانش‌اندوزی و همچنین به گفته برخی مورخان به سفارت سیاسی بوده است. مکه، مصر و شام از جمله مقصد این سفرها بوده است.

وی در سال ۱۰۰۰ - 1030 هجری  - در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش جنازه او را به مشهد بردند و در جوار مقبرهٔ علی ابن موسی الرضا جنب موزه آستان قدس دفن کردند. هم‌اکنون قبر وی بین مسجد گوهرشاد و صحن آزادی و رواق امام خمینی در یکی از رواق‌ها که به نام خودش معروف می باشد است.

تاریخ تولد و مرگ شیخ بهایی

تاریخ تولد و مرگ شیخ بهایی بر روی سنگ قبر و کاشیکاری‌های دیوار اتاق مقبره اندکی متفاوت است:

تاریخ تولد:

کتیبه کاشیکاری دیوار: پنجشنبه ۸ اسفند ۹۲۵   (برابر با۲۶ ذیحجه ۹۵۳ هجری  و ۲۷ فوریه ۱۵۴۷)

کتیبه سنگ قبر: فروردین ۹۲۵ خورشیدی (برابر با محرم‌الحرام ۹۵۳ هجری و مارس ۱۵۴۶)

 



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 19 آبان 1393برچسب:, | 8:5 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |

دكتر سيدحسين فاطمي در سال 1296 ش در نايين به دنيا آمد. در سال 1315 به همراه برادرش وارد كارهاي مطبوعاتي شد و تا سال 1324 در روزنامه باختر فعاليت نمود. وي سپس براي تحصيل در فن روزنامه نگاري عازم اروپا گرديد و دربازگشت در سال 1328، روزنامه باختر امروز را تاسيس كرد. دكتر فاطمي پس از مدتي به همراه دكتر محمد مصدق رهبري جبهه ملي را بر عهده گرفت و توسط روزنامه خود، افكار و عقايد جبهه ملي را انتشار مي‏داد. او پس از نخست وزيري دكتر مصدق، در ابتدا به معاونت سياسي و پارلماني دولت و نمايندگي مجلس شوراي ملي رسيد و سپس در مهر 1331 عهده دار وزارت امور خارجه گرديد. از جمله كارهاي اساسي او در وزارت امور خارجه، قطع رابطه سياسي با انگلستان، بستن سفارت انگليس در تهران و كنسولگري‏هاي آن دولت استعمارگر در شهرستان‏ها بود. دكتر فاطمي به عنوان وزير امور خارجه دولت دكتر مصدق و مدير روزنامه "باختر امروز" و از مخالفان سياست‏هاي استعماري انگلستان، پس از كودتاي امريكايي 28 مرداد 32 و بركناري دولت دكتر مصدق، تحت تعقيب مأموران رژيم شاه قرار گرفت. وي سرانجام پس از هفت ماه اختفا، در اسفند 1332 دستگير و در حالي كه بر اثر ضربات وارد شده به او، توان تكان خوردن نداشت در دادگاه حاضر شد. دكتر فاطمي در نهايت به اعدام محكوم گرديد و اين حكم در 19 آبان 1332 ش به مرحله اجرا درآمد. وي از همان سال‏هاي نخستين روزنامه نگاري، با رضا خان و خانواده پهلوي مبارزه مي‏كرد و از آنان انتقاد مي‏نمود. از اين رو هميشه مغضوب دربار بود تا اين كه پس از كودتاي 28 مرداد، فرصت تصفيه به دست دربار افتاد و او را از سر راه برداشتند.



تاريخ : دو شنبه 19 آبان 1393برچسب:, | 8:4 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |

محاکمه "دکتر محمدمصدق" پس از کودتای 28 مرداد توسط دولت نظامی (1332ش)

یک روز پس از کودتای 28 مرداد 1332ش دکتر محمدمصدق، نخست وزیرِ برکنار شده، خود را به دولت کودتا معرفی کرد و به همراه عده زیادی از همکارانش در دولت و مجلس راهی زندان شد.

پس از چند جلسه بازجویی، محاکمه او در دادگاه نظامی در تاریخ هفدهم آبان 1332ش آغاز گردید. اتهام او، سوء قصد به منظور برهم زدن اساس حکومت و تاج و تخت سلطنت و تحریک مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت بود.

بهانه این اتهام در اینجا بود که مصدق در روز 25 مرداد 1332، در مقام نخست‏ وزیر، فرمان عزل خود از نخست ‏وزیری را که از طرف شاه صادر شده بود، مورد قبول قرار نداده و به اجرا نگذاشته بود. در جریان 35 جلسه محاکمه، از طرف دادستان به مصدق اهانت شد و مصدق هم بسیاری از حرف‏های ناگفتنی را گفت. در نهایت دادگاه او را به سه سال حبس محکوم کرد ولی پس از 26 جلسه دادگاه تجدید نظر و فرجام خواهی مصدق، رای دادگاه تغییر نیافت و او پس از پشت سرگذاشتن دوران محکومیت، به مدت ده سال به زادگاه خود، احمد آباد تبعید شد. سرانجام دکتر مصدق در بهمن 1345 ش در 84 سالگی پس از تحمل مرارت‏‌های زندان و تبعید و به دنبال یک عمر دراز و پرحادثه سیاسی درگذشت و درهمان جا مدفون شد.

دیگر مناسبت های روز:

محاكمه دكتر محمد مصدق، پس از كودتاي 28مرداد توسط دولت نظامي(1332ش)

طواف دادن سر مطهر امام حسين(ع) در محلات و قبايل كوفه - تكلم و قرائت قرآن سرمطهر امام حسين(ع) در مواضع مختلف



تاريخ : شنبه 17 آبان 1393برچسب:, | 10:38 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |

حضور اسراي اهل بيت در مجلس ابن زياد

 

دوم بهمن ۱۳۸۶هجری شمسی برابر است با سیزدهم محرم ۱۴۲۹ قمری در این روز در سال۶۱ هجری اسرای اهل بیت (ع) در مجلس ابن زیاد حاضر شدند.

 

در چنین روزی دوم بهمن سال ۱۳۸۶ هجری شمسی برابر با سیزدهم محرم ۱۴۲۸ هجری قمری در این روز سیزدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری اسرای اهل بیت (ع) در مجلس ابن زیاد وارد شدند.

 

پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند، ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین (ع) را در برابرش گذاشتند. آنگاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد (ع) در حالیکه به طناب بسته بودند وارد مجلس كرد و در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. در این حال درباریان آن معلون به تماشا ایستاده بودند.

 

پس از مجلس شوم ابن زیاد، اهل بیت (ع) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند. ابن زیاد به مدینه و شام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین (ع) را منتشر ساخت.

 

عبدالله بن عفیف ازدی بزرگواری از اصحاب امیرالمومنین (ع) بود و در جنگ های جمل و صفین دو چشم خویش را از دست داده بود، لذا مشغول عبادت بود.

 

او هنگامی که شنید پسر زیاد ملعون به امیرالمومنین و امام حسین (ع) نسبت کذب می دهد، از میان جمعیت برخاست و گفت: ساکت باش ای پسر مرجانه، دروغگو تویی و پدر تو که به تو این مقام را داد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر (ص) را می کشی و در منابر مومنین اینچنین سخن می گویی؟ مأموران خواستند متعرض او شوند که با کمک قبیله اش به خانه رفت، ولی بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند. پس از رشادت های او و دخترش دستگیر شد و همان طور که از خدا خواسته بود به دست بدترین خلق یعنی ابن زیاد به شهادت رسید.

 

دیگر مناسبت های روز:

شمسی :صدور پيام امام خميني(ره) در محكوميت كشتار دانش آموزان در 13آبان توسط مزدوران رژيم شاهنشاهي(1357ش)
قمری: حضور اسراي اهل بيت در مجلس ابن زياد - انتقال اسرا به زندان كوفه بعد از مجلس شوم ابن زياد - انتشار خبر شهادت امام حسين(ع)در مدينه و شام توسط ابن زياد - شهادت عبدالله بن عفيف مبارزنابينا در جنگ هاي امام علي(ع)در اعتراض ابن زياد به اميرالمومنين و امام حسين(ع) - در گذشت شيخ محمد صالح مازندراني(1082ق)

 



تاريخ : پنج شنبه 15 آبان 1393برچسب:, | 11:29 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |

شهادت حضرت امام زين العابدين(95ق)به روايتي

تاريخ دقيق شهادت امام سجاد(ع) مشخص نيست ولي روايت ۲۵ محرمِ سال ۹۴ هجري سندّيت بيشتري دارد. مدت عمر آن حضرت پنجاه و هفت سال و طول امامت آن بزرگوار سي و چهار سال و اندي مي‏باشد. آن حضرت به دست هِشام‏بن عبدُالمَلِك در زمان خلافت وليدبن عبدالملك مسموم گرديدند و در كنار مرقد مطهر عموي بزرگوارش، حضرت امام حسن‏مجتبي(ع) در قبرستان بقيع به خاك سپرده شدند. حضرت امام زين‏العابدين(ع) پس از واقعه‏ي پرشور كربلا، به همراه ديگر افراد خاندان اهل‏بيت(ع) به كوفه و شام برده مي‏شوند. ايشان به همراه عمّه‏ي بزرگوار خود، حضرت زينب كبري(س) رسالت حسيني را با افشاي ماهيت دستگاه فاسد اموي و معرفي راه پاك ثاراللَّه به عنوان مسير صحيح به سوي نجات، كامل مي‏كنند. آن امام بزرگوار پس از رسوا ساختن حكام جور در مجلس عبيداللَّه بن زياد و يزيد بن معاويه، به مدينه باز مي‏گردند و لحظه‏اي از زنده نگاه داشتن واقعه‏ي عاشورا باز نايستادند.
 
دیگر مناسبت های روز:

شمسی :سقوط كابينه شريف امامي و تشكيل دولت نظامي ازهاري(1357ش) - استعفاي دولت موقت مهندس بازرگان(1358ش)

قمری: شهادت حضرت امام زين العابدين(95ق)به روايتي - روز دفن اجساد شهداي كربلا توسط امام سجاد(ع) به كمك جمعي از بني اسد(61ق) - ورود اهل بيت سيدالشهدا به كوفه(61ق) - خطبه حضرت زينب(س) در ورود به كوفه - خطبه حضرت ام كلثوم(س) - خطبه حضرت سجاد(ع)

 



تاريخ : پنج شنبه 15 آبان 1393برچسب:, | 11:18 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |

,عاشورا,محرم,روزشمار,خبرگزاری بولتن

هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد، امام(ع) برادرش عباس را به همراه عده ای شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه ی حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند و به خیمه ها برگشتند.  در این روز یزید بن حُصَین همدانی از امام علیه‏السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته‏ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می‏نوشند از آنان مضایقه می‏کنی؟ عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می‏دانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ام و نمی‏دانم باید چه کنم؛ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که می‏دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مردهمدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏بینم که بتوانم از آن گذشت کنم.یزید بن حصینهمدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند. امام علیه‏السلام مردی از یاران خود بنام عمرو بن قرظة را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‏السلام که فرمود: آیا می‏خواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد. یک بار گفت: می‏ترسم خانه‏ام را خراب کنند! امام علیه‏السلام فرمود: من خانه‏ات را می‏سازم. ابن سعد گفت: می‏ترسم اموال و املاکم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‏گردد، از جای برخاست در حالی که می‏فرمود: تو را چه می‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من می‏دانم که از گندم ری نخواهی خورد! ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است. پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین علیه‏السلام را رها کنند؛ چرا که خودش گفته است که یا به حجاز برمی‏گردم یا به مملکت دیگری می‏روم. عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند. عبیدالله طی نامه ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و برکناری کرده، می گوید: اگر از فرمان من سر باز زنی، مسئولیت لشکر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم کرد.   سخن امام حسین(ع) با یارانش : ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می رساند.السلام علیک یا اباعبدالله



تاريخ : شنبه 10 آبان 1393برچسب:, | 10:20 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |

در این روز حبیب بن مظاهر به آن حضرت عرض کرد: یابن رسول الله! در این نزدیکى طائفه‏اى از بنى اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهى من به نزد آنها روم و ایشان را به سوى تو دعوت کنم، شاید خداوند شر این گروه را از تو با حضور بنى اسد در کربلا، دفع کند!
در این روز عبدالله بن زیاد نامه‏اى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن حتى قطره‏اى آب را به امام ندهد، همانگونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد!!امام، اجازه داد، و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را براى شما به همراه آورده‏ام، شما را به یارى پسر پیامبر خدا دعوت مى‏کنم، او یارانى دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگى‌اند و هرگز او را تنها نخواهند گذارد و او را به دشمن تسلیم نکنند، عمربن سعد با لشکریانى انبوه او را محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید شما را به این راه خیر راهنمایى مى‏کنم، امروز از من فرمان برید و به یارى او بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد، من به خدا سوگند یاد مى‏کنم که اگر یک نفر از شما در راه خدا با پسر دختر پیغمبرش در اینجا کشته گردد و شکیبایى ورزد و امید ثواب از خداى داشته باشد، رسول خدا در علیین بهشت، رفیق و همدم او خواهد بود.
در این هنگام، مردى از بنى اسد که او را عبدالله بن بشیر مى‏نامیدند بپا خاست و گفت: من اولین کسى هستم که این دعوت را اجابت مى‏کنم؛ و رجزى حماسى برخواند:
"قد علم القوم اذ تواکلوا و احجم الفرسان اذ تثاقلوا انى شجاع بطل مقاتلکاننى لیث عرین باسل."(51)
آنگاه مردان قبیله که تعدادشان به نود نفر مى‏رسید بپا خاستند و براى یارى امام حرکت کردند. در آن هنگام، مردى نزد عمربن سعد رفته و او را از جریان کار آگاه کرد و او مردى را به نام ازرق با چهارصد سوار به سوى آن گروه روانه ساخت، و در دل شب سواران ابن سعد در کنار فرات راه را بر آنها گرفتند در حالى که با امام فاصله چندانى نداشتند.
طایفه بنى اسد با سواران ابن سعد در آویختند، حبیب بن مظاهر بر ازرق بانگ زد که: واى بر تو! بگذار دیگرى غیر از تو این مظلمه را بر گردن بگیرد.
هنگامى که طایفه بنى اسد دانستند که تاب مقاومت با آن گروه را ندارند، در سیاهى شب پراکنده شدند و به قبیله خود باز گشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد شبانه بر آنها بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام آمد و جریان را گفت، امام حسین علیه‏السلام فرمود: لاحول و ولا قوة الا بالله.(52)



تاريخ : پنج شنبه 8 آبان 1393برچسب:, | 12:20 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |

 

بسیج دانش آموزی، یک نهاد آموزشی است که با برنامه های مدون و ایجاد پایگاه های علمی سعی دارد گام مؤثری در ارتقای توان علمی دانش آموزان داشته باشد. بسیج، عبارت است از مجموعه ای که در آن، پاکترین انسان ها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور، جمع شده اند. بسیج عبارت است از تشکیلاتی که در آن، افراد متفرق و تنها، به یک مجموعه عظیم و منسجم، به یک مجموعه آگاه، متعهد، بصیر و بینای به مسائل کشور و به نیاز ملت، تبدیل می شوند؛ مجموعه ای که دشمن را بیمناک، و دوستان را امیدوار و خاطر جمع می کند. معنای بسیج این است. بسیج در حقیقت، مظهر یک وحدت مقدس، میان افراد ملت است. همه میدان هایی که بسیج در آن حضور پیدا کرده است، میدان هایی ملی است؛ میدان های مربوط به همه ملت است، هیج وقت کشور، از یک مجموعه عظیمی که از بهترین فرزندان کشور و با این خصوصیات تشکیل شده است، بی نیاز نیست. بسیج در واقع، مظهر عشق و ایمان و آگاهی و مجاهدت و آمادگی کامل، برای سربلند کردن کشور و ملت است. امروز سازماندهی بسیج در سراسر کشور، بسیار وسیع است؛ اما این سازماندهی، یقیناً از این گسترده تر خواهد شد، و با یک دید وسیع که نگاه کنیم، همه انسان هایی که این خصوصیات را دارند، در واقع جزء بسیج اند. در حقیقت همه انسان های مؤمن، آگاه، بصیر، عاشق، متعهد، علاقه مند و آماده به کار، در هر میدانی از میدان ها هستند که برای ملت مفید است، جزو بسیجند.

 شهادت محمدحسین فهمیده دانش آموز بسیجی(1359ش)

لذا بسیج، یک نام مقدس است. همه آحاد ملت، بخصوص اعضای بسیج، بسیج دانش آموزی، دانشجوئی، کارگری، صنفی و عشایری، یگان های گوناگون بسیج و کسانی که جزو سازمان بسیج نیستند و در واقع جزو بسیجند، همه و همه در پای انجام تکلیف، حاضر و آماده باشند، خودشان را برای دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی آماده کنند. دفاع هم همیشه، با آلات قهریه نیست، با مشت نیست، با تفنگ نیست، گاهی دفاع با فهمیدن است. گاهی دفاع از حقیقت، با حضور در جائی است. شاید یکی از بزرگترین خدماتی که انقلاب به ملت ایران کرد، این بود که ذهن ها را باز کرد، ذهن ها را سیاسی کرد، چشم ها را باز کرد، و همه را با مسائل کشور آشنا کرد. این آشنائی، این بصیرت، باید روز به روز بیشتر و زیادتر بشود. اگر این بشود، دشمن هیچ کاری نمی تواند انجام بدهد. مقام معظم رهبری سال گذشته طی دیداری با اعضای ستاد یادواره های شهید فهمیده، ضمن تجلیل از شهید فهمیده بعنوان یكی از اسطوره های به یاد ماندنی در تاریخ ملت ایران فرمودند: 
"نوجوانی دوره ای است كه برای رقم زدن آینده هر فرد نقش حساس و تعیین كننده ای دارد و كسانی كه به این رشد معنوی، علمی و فكری و كارآیی و قوت جسمی برسند، آینده درخشانی را برای خود تضمین خواهند كرد. بنابراین پرداختن به كار تعلیم و تربیت این قشر از جامعه و بالاخص مسأله بسیج كه یك امر همه جانبه مادی و معنوی محسوب می شود حائز اهمیت بسیار است و جوانان و نوجوانان ما در لباس بسیج از ارزش ها و شخصیت و جوهره وجودی خویش مردانه دفاع می كنند ..." 



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 11:58 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |
 

 دانستن آمار مطالعه ایرانیان، شمارگان کتاب و شمار کتاب خانه ها در کشوری که مهد تمدن و فرهنگی کهن است، چیزی جز افسوس نصیبمان نمی کند. این اندوه ریشه دارتر می شود اگر این ارقام را با برخی دیگر از کشورها مقایسه کنیم، به ویژه وقتی مطمئن باشیم سهم آنان از تاریخ علم و اندیشه در برابر تاریخ پرافتخار ما، مثال پیاله و دریاست. در این غصه، همه ما به نسبت کوتاهی هایمان نقش داریم و برای زدودن این افسوس، وظیفه. هفته کتاب و کتاب خوانی غنیمتی است از فرصت برای چاره اندیشی در این موضوع و اینکه بیاموزیم چگونه مهربان تر از گذشته با کتاب ها رفتار کنیم. مقاله حاضر نیز به همین بهانه رخ نشان داده است.

کتاب ها مثل آدم ها هستند

بعضی از کتاب ها ساده لباس می پوشند و بعضی لباس های عجیب و غریب و رنگارنگ دارند.

بعضی از کتاب ها برای ما قصه می گویند تا بخوابیم و بعضی قصه می گویند تا بیدار شویم.

بعضی از کتاب ها تقلب می کنند. بعضی از کتاب ها دزدی می کنند.

بعضی از کتاب ها به پدر و مادر خود احترام می گذارند و بعضی حتی اسمی هم از پدر و مادر خود نمی برند.

بعضی از کتاب ها پرحرفند، ولی حرفی برای گفتن ندارند و بعضی ساکت و آرامند، ولی یک عالم حرف گفتنی در دل دارند.

بعضی از کتاب ها بیمارند، بعضی از کتاب ها تب دارند و هذیان می گویند.

بعضی از کتاب ها کودکانه و لوس حرف می زنند و بعضی از کتاب ها فقط غُر می زنند و نصیحت می کنند.

بعضی از کتاب ها دوقلو یا چند قلو هستند. بعضی از کتاب ها پیش از تولد می میرند و بعضی تا ابد زنده هستند.

بعضی از کتاب ها سیاه پوستند، بعضی سفیدپوست و بعضی زردپوست یا سرخ پوست.

بعضی از کتاب ها هر چه دارند، از دیگران گرفته اند و بعضی از کتاب ها هر چه دارند، به دیگران می بخشند.



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 11:56 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |

نگارگری عاشورا

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: هر یک از روزهای دهه اول محرم به یک عنوان که غالبا نام شهدای کربلا است، مشهور گردیده و ستایشگران اهل بیت علیهم السلام با ذکر مصائب صاحب نام آن روز به عنوان مقدمه ، عزای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را اقامه می نمایند.

بنا بر سنت روضه خوانی معمول، روز اول محرم روزی است که ذاکران اهل بیت(ع) به مسئله ورود کاروان امام حسین(ع) به کربلا اشاره کرده و با خواندن اشعاری سوزناک به بیان زبان حال امام حسین(ع) در سرزمین نینوا می پردازند و در ادامه با اشاره به وضعیت حرم اهل بیت(ع) در ابتدای ورود به کربلا با وجود مردانی شجاع و غیور، به مقایسه شرایط روز اول ورود با عصر عاشورا پرداخته و با ذکر مصیبت حضرت زینب(س) و اسارت کاروان اباعبدالله(ع) بر غربت اهل بیت رسول خدا(ص) اشک ماتم می ریزند.

 ورود به کربلا

بيشتر منابع، در گزارشهای خود از روز پنج شنبه دوم محرّم سال 61 هجرى، به عنوان روز ورود امام حسين(ع) و يارانش به كربلا یاد كرده اند. با این وجود گزارش دینوری را كه روز ورود امام(ع) به كربلا را روز چهار شنبه اول محرم عنوان کرده است، نباید از نظر دور داشت.

پس از توقفی کوتاه در منزلگاه «البِیضة»،امام(ع) و همراهانش سوار بر مرکب شدند و با شتاب حرکت کردند تا اینکه نزدیک ظهر به سرزمین «نینوا» رسیدند، در این زمان سواری مسلح از دور پدیدار شد که کمانی بر شانه داشت و از کوفه می آمد؛ همه آمدن آن مرد را به نظاره نشستند تا اینکه نزدیک شد. سوار بی آنکه به امام حسین(ع) و اصحابش سلام کند، به حر و همراهانش سلام کرد و بعد نامه ای را به دست حر داد. در این نامه ابن زیاد خطاب به حر نوشته بود که: «چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین(ع) سخت گیر، و او را فرود نیاور مگر در بیابان بی حصار و بدون آب! به فرستاده ام دستور داده ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.»

حر خدمت امام حسین(ع) آمد و نامه ابن زیاد را برای آن حضرت(ع) قرائت کرد، امام(ع) به او فرمود: "بگذار در «نینوا» و یا «غاضریه» و یا در شُفَیّه فرود آییم." حر گفت: "ممکن نیست، زیرا عبیدالله، این آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!"

زهیر گفت: "به خدا سوگند چنان می بینم که پس از این، کار بر ما سخت تر گردد، یابن رسول الله(ص)! اکنون جنگ با این گروه[حر و یارانش] برای ما آسان تر است از جنگ با آنهایی که از پی این گروه می آیند، به جان خودم سوگند که در پی اینان کسانی می آیند که ما را طاقت مبارزه با آنها نیست." امام(ع) فرمود: «درست می گويي اي زهير؛ ولي من آغاز كننده جنگ نخواهم بود.» زهیر گفت: "در این نزدیکی و در کنار فرات آبادی است که دارای استحکامات طبیعی است به گونه ای که فرات از همه طرف به آن احاطه دارد مگر از یک طرف." امام حسین(ع) فرمود: "نام این آبادی چیست؟" عرض کرد: «عقر». امام(ع) فرمود: "پناه می برم به خدا از "عقر!"
 

آنگاه، حضرت(ع) متوجه حر شدند و فرمودند: «با ما اندكي بيا. سپس، فرود می آييم.» پس با هم حركت كردند تا به كربلا رسيدند. حُر و يارانش، جلوي [کاروان] امام حسين(ع) ايستادند و آنان را از ادامه مسير، باز داشتند. حُر گفت: "همين جا فرود آی كه فرات، نزديك است." امام(ع) فرمود: «نام اينجا چيست؟» گفتند: كربلا فرمود: اين جا، جايگاه كَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حركتش به سوي صِفّين، از اين جا گذشت و من با او بودم. ايستاد و از نام آن پرسيد. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «اينجا، جايگاه فرود آمدن مَركب هايشان، و اينجا، جايگاه ريخته شدن خون هايشان است.» موضوع را پرسيدند. فرمود: «كارواني از خاندان محمّد(ص)، اين جا فرود می ­آيند.» سپس امام حسين(ع) فرمود: «اينجا، جايگاه مَركبها و بار و بُنه ماست و [ اينجا]قتلگاه مردانمان و جاى ريخته شدن خونمان است.». آنگاه فرمان داد كه بارهايش را در آن جا، فرود آوردند. آن روز مصادف بود با پنج شنبه، دوم محرّم و به نقلی دیگر مصادف با روز چهارشنبه، اوّل محرّم سال 61  بود.

نقل شده که پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسین(ع) فرزندان و برادران و اهل بیتش را جمع کرد و به آنان نگاهی کرد و گریست سپس فرمود: «اللهم انا عترة نبیک محمد(ص) قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و تعدت بنی امیه علینا اللهم فخذ لنا بحقنا و انصرنا علی القوم الظالمین؛ خداوندا بدرستی که ما عترت و خاندان پیامبرت محمد(ص) هستیم که [از شهر و دیارمان] اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان از حرم جدمان[رسول خدا(ص)] بیرون شدیم و  بنی امیه به ما تعرض کردند؛ خدایا پس حقمان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده.» بعد رو به اصحاب کرده فرمودند: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معائشهم فاذا محصول بالبلاء قل الدیانون؛ مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگی شان در رفاه است پس هرگاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم می شوند.»

در تاریخ آمده که امام حسین (ع) قبل از شهادتش، همه زمین کربلا را از ساکنین غاضریه و نینوی به مبلغ شصت هزار درهم خریداری کرد و به خود آنان صدقه داد و با آنها شرط کرد که مردم را به محل قبر آن حضرت راهنمایی کنند و از آن زائران به مدت سه روز پذیرایی نمایند؛ لذا حرم و مزار امام حسین (ع) و یارانش در این شهر می باشد.



تاريخ : دو شنبه 5 آبان 1393برچسب:, | 11:38 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |

پس از پيشروي دشمن به سمت خرمشهر، عراقي‏ها تا 19 مهر، همچنان در مدخل شهر و حوالي آن درگير بودند. همچنين عقبه نيروهاي خودي با استفاده از پل خرمشهر باز بود و تردد در آن صورت مي‏گرفت. در اين حال گر چه مقاومت در داخل خرمشهر، نيروهاي عراقي را با تلفات زياد و كندي در پيشروي روبرو ساخت، ولي در عين حال، عدم تقويت نيروهاي خودي و نبودن آتش پشتيباني و... موجب گرديد كه دشمن بدون برخورد با مقاومت جدي، شهر را در اين روز به محاصره كامل خود درآوَرَد. از اين پس درگيري مدافعان شهر با متجاوزان عراقي شدت يافت تا اين كه پس از خلق حماسه‏اي جاودان، خرمشهر در چهارم آبان 35 1359 روز پس از آغاز جنگ، سقوط كرد.



تاريخ : یک شنبه 4 آبان 1393برچسب:, | 12:56 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |